به نظر من بیشتر آدم ها در سه جای زندگی، حسرت گذشته ها و روابط نه چندان گرم شان با پدر و مادر را می خورند و بیشتر قدردان می شوند، بار اول وقتی آخر مراسم عروسی هم دیگر را در آغوش می کشند و خداحافظی  می کنند تا خانه ی پدری را با تمام آرامشش و محبت های خالصانه و بی منت شان ترک کنند. بار دوم وقتی پدر و مادر می شوند و تازه می فهمند وقتی از عشق حرف می زنند از چه محبت ِِ بی نهایت ِ  بی دریغی صحبت می کنند، تازه می فهمند چقدر ثانیه به ثانیه ی عمرشان، پدر و مادری بودند که مهربانی ها خرج کردند و دل نگران تمام لحظات زندگی آنها بودند، بار سوم وقتی که هیج دلم نمی خواهد از بار سومی که حسرت می خورم و پشیمان می شوم و دیگر هیچ راه جبرانی نیست بنویسم.  همین دو مرحله برای من بس است. نمی خواهم حالا که به آخر متن رسیدم بنویسم بروید دست پدرتان و پای مادرتان را ببوسید _چه خوب و خوش به حالتان که اگر همچین کاری می کنید_ اما مهربان تر باشیم، باحوصله تر باشیم ، بیاید بچه ی خوبی باشیم که بچه ی خوبی بودن خیلی راحت تر از حسرت خوردنِ بی فایده است. 
پ. ن:اگر هنوز به این دو مرحله نرسیدید خوش به حالتان، حسابی قدر بدانید که هیچ جا خانه ی پدری و هیچ کس پدر و مادر آدم نمی شود بخدا. 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

seize the momment كارتن پلاست اپلیکیشن همیار - کد معرف C10010845 مدرسه دارا فروشنده انواع بست فلزی ،بست کمربندی ، بست پلاستیکی خدا عشق آرامش Alborz post news وسایل نقلیه صفر تا 100 کسب و کار سایت آمازون در ایران Juan