می دونید؟ به نظر من آدم هروقت که یه غم بزرگ نشست تو دلش و قلبش شکست و مجبور شد جلوی اشک هاش رو بگیره و بغضش رو قورت بده، بعد که تنها شد و شب شد و خودش بود و خدای خودش، حتما حتما باید گریه کنه، باید بغضش رو بتره و بذاره اشک هاش غمش رو بشوره و ببره، باید آنقدر گریه کرد که سبک شد و مطمئن شد به اندازه ی کافی غصه ی این غم رو خورده و دیگه خالی شده، باید گریه کرد وگرنه سنگینی غمش تا آخر رو دوشش می مونه، رهاش نمی کنه، لبخندش رو خشک میکنه، وگرنه بالاخره یه روزی از اینهمه غم تلنبار شده تو دلش و بغض خفه شده تو گلوش کم میاره و میمیره. یه مرگ خاموش.
درباره این سایت